شیخ و دو پدر
خنده بازار
بخند تا دنیا بهت بخنده...... :D
درباره وبلاگ


می گویند : شاد بنویس ... نوشته هایت درد دارند! و من یاد ِ مردی می افتم ، که با کمانچه اش ، گوشه ی خیابان شاد میزد... اما با چشمهای ِ خیس ... !!
نويسندگان

  روزی دو مرد به خدمت شیخ رسیدند که بر سر طفلی نزاع داشتند و هر یک ادعا می کردند که پدر آن طفل هستند.

شیخ فرمودند: تنها راه رفع این مشکل آن است که هر سه آنها شبی را در یک اتاق بگزرانند.

صبح هنگام شیخ از کودک پرسید: ای طفل!

دیشب چه کسی کولر را خاموش کرد؟

کودک پاسخ داد: این چپیه!

شیخ گفت: فرزندم! همانا این مرد پدر توست!
جمله مریدان از این درایت شیخ کف و خون قاطی کرده و خشتک بدریدند و راه بیابان در پیش گرفتند.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: